نویسنده «الدوز» و عضو تشکل‌ راویان ایثار در یادداشتی که برای سالگرد شهادت شهید «ولی الله پولادی» نوشته است بیان کرد: «نگاهم به نگاه اشرف گره خورد، بین رفتن و ماندن فاصله‌ی یک مکث بیش نبود، در نهایت قاب چهره‌ی فاطمه میوه‌ی دلم که مثل جوجه بال بال می‌زد. بله، فرشته ها به او خبر داده بودند که دیدار، دیدار آخر است.»

یادداشت

به گزارش نوید شاهد البرز؛ «نسرین ژولایی» عضو تشکل راویان ایثار، نویسنده و اهل قلم در سالگرد شهادت «ولی الله پولادی» شهید کربلای پنج یادداشتی را تقدیم خانواده ی معزز شهید، همسرش اشرف طاهرخانی و فرزندانش علی و فاطمه می کند.

متن این یادداشت را در ادامه بخوانید.

بسم الله الرحمن الرحیم

لحظه ی خداحافظی فرا رسید.
خدایا، از یک طرف تکلیف الهی و از طرفی دیگرتعلق خاطر به همسر و فرزندانم، چشمانم را بارانی می کند.
نگاهم به نگاه اشرف گره خورد.بین رفتن و ماندن فاصله ی یک مکث بیش نبود.
در نهایت چهره ی فاطمه که مثل جوجه بال بال می زد و خود را از آغوشم جدا نمی کرد؛ افکارم را پریشان کرده بود.
گویی، می دانست راهی را می روم که بی بازگشت است.
انگار فرشته ها به او خبر داده بودند.
گریه هایش پایم را سست کرده بود؛ ولی مگر می شود ماند؟ تکلیف الهی است.
مگر نه اینست که مولایم حسین(ع) هم در صحرای کربلا روز عاشورا اهل و عیالش را به خدا سپرد و فرمود: خدا دوست دارد؛ حسین (ع) را اینچنین نظاره کند.
سه روز جسم مطهر حسین (ع) روی خاک های داغ کربلا روی زمین بود.
آری، حالا مصداقش در کربلای ایران متبلور می شود.
بدنی که با بوسه ی خمپاره، قطعه، قطعه در بیابان ها روی خاک آرمیده است.
ولی الله بعد از دوماه چشم انتظاری، به دیدار اشرف و فاطمه و علی شتافت؛
ولی محل بوسه‌گاهی نداشت.
حالا قطرات مرواریدی اشک فاطمه روی گونه هایش خشک شده است.
تنها دلخوشی او آغوش بابا روز واپسین دیدارش می‌باشد.
۳۵سال تمام است که آغوش پدر تنها سناریویی است که فاطمه به آن دلخوش است.
پدر جان، حالا که در تب فراقت می سوزم ؛شب ها به خوابم بیا. می خواهم دوباره تورا در آغوش بگیرم.


 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده